بهشب

یادداشت‌ها

بهشب

یادداشت‌ها

این دو عکاس.محمد نفیسی و مهرزاد محمدی پور

 


من همیشه یک مخاطب جدی هنر عکاسی بودم و آثار هنرمندان هرمزگانی را دنبال می کنم.در هفته ای که گذشت این دو عکس بالا نظر مرا خیلی جلب کرد.عکس اول را "محمد نفیسی "گرفته است و عکس پایینی را "مهرزاد محمدی پور".

در این دو عکس ما با فضایی داستانی و در عین حال سوال برانگیز مواجه هستیم که در هر دو آنها انسان محو شده است.هر دو این آثار فضای تلخ و هشدار آمیزی را به مخاطب ارائه می دهند.هر دو از یک پایان تراژیک صحبت می کنند.


در عکس بالا عکاس با سیاه کردن عکس نگاه پوچ شخصیت عکس را به خوبی نشان می دهد،شما به احساس پاها توجه کنید، در آن یک بی خیالی  و نا امیدی خاصی دیده می شود ولی در نقطه مقابل دست ها به شدت در حال تلاش برای تکان دادن پاها هستند.چرا دست ها با این قدرت در حال تلاشند؟ احساس می شود این دو در کف آب هستند.


در عکس پایین فضا به شکل دردناکی تلخ تر است،یک دختر در یک دیوار و دو پای جا مانده و سایه خیسی که در دیوار نقش بسته است.اما عکس وقتی تاثیر گذار تر می شود که مخاطب متوجه بازی "لی لی" دخترانه ای می شود که در جلوی عکس با گچ سفید نقاشی شده است.دختر چرا در این دیوار گیر کرده است؟

حادثه تصادف برای موسا بندری


متاسفانه چند روز پیش "موسا بندری" شاعر هرمزگانی در یک حادثه رانندگی از ناحیه کمر دچار حادثه شد،که متاسفانه باعث شکسته شدن یکی از مهره های ستون فقراتش شده است و این شاعر عزیر چند مدتی توان حرکت کردن را ندارد.

دلیل این تصادف؛ شوخی یا درگیری دو راننده کامیون در جاده "بابا غلام" و سبقت های خطرناک این ماشین های بوده است.این هم از برکات جاده های امن اطراف هرمزگان است.در پایان یک شعر از موسا بندری:


من خواب دریاچه پراز شن را دیدم
به لیلا گفتم
این قایق سهراب      چرا پراز سیب های سرخ  است
چرا آن کشتی ها       بوق نمی زنند
که چهره کودکان جزیره های دور و اطراف       بر آن پاشیده

من سکوت را    رنگ می کنم
تا بیاویزم       در نقاشی کودک ام
آسمان اش      پر از چیزی       نه روشن و نه تاریک       شود

و باریک هم شود      همین حس بومی      که شومی هم نبود
وقتی اینطور          از دندان ام       تیر می کشد

حالا       این شهریور        پراز رود هایی شده
همینطور یکبند       می ریزند      در جیب تکپوش خاکستری ام
و خوب البته       خیال خودم را       تر می کنند

وقتی فکر می کنم        در این سفر        کسی با من است
می داند        من دلم را       زیر خاک       پنهان کرده ام
نشان کسی هم نمی دهد       به کسی هم نمی گوید
ما دو تا       یک نفر       نیستیم

ای اسکله های دور بندر         عبور بندر      از چراغ قرمز نبود
و چراغ قرمز نبود        وقتی ما      بازی می کردیم     لابلای پوست مان

آن ها     به هر کدام از ما     که سنگ بپرانند     دلی تنگ را می پرانند
و من         پراز خواب دریاچه       شن را دیدم
سهراب تازه داشت       سیب ها را می کشید

کشتی داشت      در چهره کودکان دور و اطراف        غرق می شد
که من        سوت را کشیدم       و بعد هم        بوق



بخت سیاه اهل هنر سبز می شود


شمس لنگرودی،کتابی منتشر کرده است با نام "روزی که برف سرخ ببارد" این شاعر در این پژوهش تلاش کرده است نگاهی داشته باشد به آثار شاعرانی که به "سبک هندی" شهر سروده اند،در این بین اما نام بک نفر بیشتر به چشم می خورد،که "صائب تبریزی" نام دارد.

ادوارد براون یکی از نخستین مورخان ایران می گوید:در شگفتم چگونه است در ایران با وجود شاعران بزرگی چون صائب تبریزی ایرانیان حافظ را بیش از همه دوست دارند.پایان نقل. البته درهمین کتابی که معرفی می کنم،شمس لنگرودی دلایل محبوبیت حافظ را بیان کرده است.

اما من به واسطه این کتاب با یکی از شاعران بزرگ ایران زمین آشنا شدم که از این بابت خوشحالم(خواندن این کتاب به دوستان توصیه می شود.نشر مرکز)،صائب تبریزی شعرهای بسیار عمیق و زیبایی دارد و جالب است که وقتی شعرهایش را می خوانم احساس می کنم شاعر زنده است و در همین عصر زندگی می کند.

در زیر چند تک بیت از شاهکارهای این بزرگ مرد ادبیات را می نویسم.

 

روزی که برف سرخ ببارد از آسمان/ بخت سیاه اهل هنر سبز می شود.

                                             ***

از ضعیفان می شود روشن چراغ سرکشان/ بال آتش از خس و خاشاک می آید برون.

                                            ***

از زهد خشک سرکشی نفس شد زیاد/آتش بلند از خس و خاشاک می شود.

                                           ***

بر مور مار جای نفس تنگ می شود/بردند بس که آدمیان آرزو به خاک.

                                          ***

اظهار عجز پیش ستمگر ز ابلهی است/اشک کباب باعث طغیان آتش است.

                                         ***

هر که آمد در غم آباد جهان چون گردباد/ روزگاری خاک خورد آخر به هم پیچید رفت.

نمایشگاه نقاشی با نام "سوز"


احمد کارگران هنرمند مدرن هرمزگانی همیشه با آثارش مخاطب را غافلگیر می کند،هیچ کس نمی تواند پیش بینی کند که او در این نمایشگاه چه نقاشی هایی را ارائه خواهد کرد.کارگران هنر غافلگیری و تاثیرگذاری را به خوبی بلد است او همیشه تازه است.

مکان دقیق نمایشگاه:بندرعباس،خیابان آیت ا... غفاری نرسیده به پمپ بنزین چهارراه شهناز،فرهنگسرای طوبا،طبقه دوم نگارخانه مرحوم گرمساری.

عصر سرپرست ها


فکر نکنم در تاریخ بتوان پیدا کرد زمانی را که به این شکل "سرپرست"ها همه کاره باشند،راستی کسی می داند چند وزارتخانه و نهاد مهم دولتی توسط سرپرست ها اداره می شود؟ جدید ترین سرپرست هم معرفی شد، علی آبادی سرپرست وزارت نفت شد و مستقیم رفت وین که در اجلاس اوپک شرکت کند.اینجا را بخوانید.

این مشکل از وزارتخانه ها به سازمان های کوچک تر هم کشیده است،عجب عصری است عصر سرپرست ها.

نخستین همایش موسیقی ایرانی هرمزگان


دوستان عزیز این پوستر یک مشکل کوچولو اما مهم دارد؛ ساعت برنامه را مشخص نکرده.