بهشب

یادداشت‌ها

بهشب

یادداشت‌ها

حرف زدن برای هیچ نگفتن ،نگاهی به تاتر "مادرم دوباره مرد".

بهشب عباسی


آلن بدیو در کتاب ستایش تاتر نکات قابل تاملی در خصوص "سرگرمی" و " خنده" در هنر نمایش بیان می کند."خنده ای وجود داره که محصول همراهی و هم دستی صمیمانه با نظم موجود است،نوعی تثبیت اوضاع از طریق خنده ای که همیشه برای "کنار آمدن"با وضع موجود رخ می دهد و در نهایت بیانگر چیزی جز پذیرش کلیشه های غالب که اهمیت چندانی ندارند،نیست.اما نوع دیگری هم هست،خنده ای متفاوت که عمیقن آشکار کننده ی حقیقت آن چیزهایی ست که به ما یاد داده اند تا محترم شان بداریم.خنده ای که "حقیقت" را برملا می کنند،حقیقتی که هم مضحک است و هم نکبت بار.حقیقتی که طی سال ها به عنوان "ارزش های" بی برو برگرد و خدشه ناپذیر به ما عرضه می شود.کمدی واقعی ،ما را سرگرم نمی کند،ما را در شادی نگران کننده ای قرار می دهد که حاصل خندیدن به امر واقعی وقاحت آمیز است.

این یادداشت یا این مقدمه می خواهد بهانه ای باشد برای تحلیل و بررسی تاتر " مادرم دوباره مرد" به کارگردانی کوروش سلمانی که این روزها در پلاتو آفتاب بندرعباس در حال اجرا است،برای شناخت بیشتر در خصوص این اثر هنری باید نگاهی بیندازیم به اندیشه های " اوژن یونسکو"نمایش نامه نویس رومانیایی فرانسوی،به خصوص نمایش نامه متفاوت "آوازه خوان طاس".

آوازه خوان طاس یا خود آموزی برای زبان انگلیسی،اولین نمایشنامه یونسکو است که در سال 1950 نوشته شده است،نویسنده در مقاله "تراژدی زبان" به صورت دقیق درمورد نوشته شدن این نمایشنامه توضیح می دهد.بخشی از مقاله "متن «  آواز خوان طاس » یا خود آموز برای آموختن زبان انگلیسی ( یا روسی یا پرتقالی ) . از اصطلاح های کامل ، از کلیشه های خراب ساخته شده ، با همین خصوصیات ، برای من اتوماتیسم زبان و رفتار مردم را آشکار کرد ، « حرف زدن برای هیچ نگفتن » . حرف زدن به دلیل این که چیزی که شخصی باشد در حرف زدن وجود ندارد ، فقدان زندگی داخلی ، مکانیک معمولی و روزمره  انسان که در محیط اجتماعی خودش غوطه می خورد ، و خودش را دیگر باز نمی شناسد"

سوالی که بوجود می آید این است آیا اثری که کوروش سلمانی در بندرعباس به اجرا در می آورد لازمه امروز ماست؟آیا این نمایش یک اثر سیاسی است؟آیا این تاتر می خواهد هشداری به خانواده ها باشد در خصوص عاطفه و رابطه؟

جواب من برای هر سه سوال بالایی که خودم مطرح کردم فقط یک کلمه است "بله"

اما وقتی وارد جزییات تاتر سلمانی می شویم می توانیم سختگیرانه تر اثر را بررسی و تحلیل کرد.


"همه آن چیزهایی که در اثر مشکوک اند"یا "ایده داشتن برای کارگردان بسیار ضروری است اما ایده زیادی داشتن چطور؟"


اثر می خواهد انتقادی باشداثر می خواهد جامعه پوچ شده را به تمسخر بگیرد در واقع ما را به خودمان یادآوری کند،اثر می خواهد "ضد نمایش" باشد .اما به دلایل مشخصی این تاثیرگذاری کمرنگ می شود.چون که کارگردان نگران تماشاگر است به همین دلیل به برای باج دادن به مخاطب به ریشه های تاتری جنوب بر می گردد.حضور یک موزیسن در جلوی صحنه با ساز عود،خواندن آوازهای سنتی  و طراحی صحنه با استفاده از نشانه های مختص به این اقلیم در شکل اجرا قابل درک نیست.

برای این اثر که قصد دارد نقد مشخصی داشته باشد به خانواده های متمول،گذاشتن صندلی پلاستیکی در صحنه یک ضعف محسوب می شود،اما در طراحی لباس ما با نوعی هوشمندی طرفیم استفاده دو گانه از لباس های سنتی برای زنان و لباس های غربی برای مردان که این ترکیب در شکل دیالوگ گفتن شخصیت ها به نوع دیگری دیده می شود.خانواده در خلوت خود با گویش های هرمزگانی گفتگو می کنند اما در مهمانی همه با هم فارسی حرف می زنند.

در مورد بازیگری در این دست از آثار بهتر است کارگردان یک جمله را صادقانه با خود در میان بگذارد"آیا بازیگرانم خودشان می دانند مفهوم اثری که اجرا می کنند چیست؟"

این دست آثار اگر چه در نگاه اول طنز و خنده دار به نظر می آیند اما با اشاره به تعریف آلن بدیو،یک خندیدن معمولی از نوع استند آپ کمدی های مرسوم این روزها نیست.این یادداشت کوتاه را با نوشته ای از خود اوژن یونسکو به پایان می رسانیم.


"دلهره ی من با کشف زمان آغاز شد. لحظه‌ای که پی بردم هر لذتی در نهاد خود راهی به نیستی باز می‌کند.

کمدی وحشتناک است. کمدی دردناک است. من می‌نویسم تا پاسخی به خود داده باشم، کی هستم؟ و چرا هستم؟"


"آیا هنوز منصفی نیاز جامعه امروز است؟"

بهشب عباسی مرداد 96


ابراهیم منصفی شاعر و ترانه سرا زاییده زیست تلخی است که از کودکی همراه آن بوده،این غم بزرگ در سراسر نوشته های او مشهود است از نامه ها تا ترانه ها،از او آثار زیادی به جای مانده است اما بیشتر او  را به خاطر ترانه هایش می شناسند،او با اشراف کامل به گویش های پراکنده در هرمزگان توانسته مجموعه ترانه های زیبایی را خلق کند که بعد از گذشت سال های زیاد هنوز دلنشین و جذاب است.

در هرمزگانی که ما زندگی می کنیم گروهای زیادی آثار او را به فرم های مختلفی اجرا کردند و چند سالی  است که ترانه های او در دیگر شهرهای کشور به خصوص پایتخت،در حال خوانش دوباره است.دو چهره مطرح و متفاوت موسیقی (سهیل نفییسی،محسن نامجو) آثار او را خوانده اند و بدون تعصب می توان او را یکی از مطرح ترین ترانه سراهای معاصر ایران نامید.او همه تلخی ها را به اثری هنری و ادبی تبدیل می کرد و بر بخش زیادی از جامعه ای که در او می زیست تاثیر گذاشت.

 منصور ثروت در مقاله مکتب رومانتیسم می نویسد : "وقتی بحث از رمانتیسم میشود، تصور همگانی بیشتر معطوف به احساسات رقیق و غالباً عاشقانۀ دوران جوانی است. حال آنکه در فاصلۀ آغاز و ادامۀ رمانتیسم، حوزۀ متأثر از این مکتب نه تنها ادبیّات را در برمیگیرد، بلکه تمام افکار، عقاید، ایدههای اجتماعی و سیاسی، جنبشهای مذهبی و حتّی اقتصاد را هم شامل میشود."

ابراهیم منصفی  در طول عمر خود آثاری را بنا به نیازهای روحی و روانی و همچنین آثاری را به عنوان یک روشنفکر نسبت به اجتماعی که در آن می زیسته، خلق کرده و چشم از این جهان بسته است،جهان بینی عاشقانه وغمگنانه او در بین هنرمندان جوان حضور همیشگی دارد اما بنا به دلایل مختلفی کمتر به آثار سیاسی و اجتماعی او پرداخت شده است.

ابراهیم منصفی را می توان یک رومانتیسم منفی گرا دانست ،و آثارش نیاز درونی او است برای تسکین موقت وضعیتی که از کودکی بدان دچار شده بود. در بیشتر آثار منصفی ما با شکلی از هنر غمگین و ناامید طرفیم که همان طور که اشاره شد کارکرد "تخلیه فشار روانی" را برای خالق اثر به همراه دارد، تا یک اعتراضی به وضعیت بوجود آمده از جامعه ای که در او زندگی می کرده،با نگاهی به تاریخ ترانه های سروده شده متوجه می شویم که غم فردی عاشقانه، از قبل از انقلاب 57 هم در آثار منصفی دیده می شود.

با نگاهی به اسم های انتخابی که این ترانه سرا برای آثار خود انتخاب کرده است بییشتر می توان به جهان غمگین او پی برد،جهانی که بر برخی از هنرمندان نزدیک به او هم تاثیر بسزایی می گذارد.منصفی و وضعیت  فوق احساسی ش ناخواسته سدی شده است در مقابل  زایش ؛خلاقیت و  پویایی در هنر، به خصوص موسیقی و ترانه سرایی که صد البته این به ضعف هنرمند امروز بر می گردد نه قوت حسی ابراهیم منصفی.هنرمندی که نمی خواهد با تحلیل و مطالعه هنر امروز،دید خود را گسترش داده و جهان های تازه ای را کشف کند.

اگر چه رومانتیسم  درغرب تاثیر به سزایی بر هنر قرن توزدهم گذاشت و شکلی انقلابی از هنر را در برابر نئوکلاسیسیسم بوجود آورد و از دل آن هنر در قرن بیستم متحول شد اما در جنوب ایرانی که ما در آن زمان را سپری می کنیم،کلیت هنر هنوز تحت تاثیر  رومانتیسم منفی گرا منصفی است.سوالی که در ذهن بوجود می آید این است."آیا هنوز منصفی نیاز جامعه امروز است؟"



"هشدار به هنرمندان هرمزگان در خصوص تمامیت خواهی بخش خصوصی"



"جنتی در خصوص واگذاری فرهنگسرای طوبی بندرعباس به بخش خصوصی، بیان داشت: اگر قرار است این فرهنگسرا به بخش خصوصی واگذار شود نباید در خدمت رسانی فرهنگی و هنری آن خللی ایجاد شود و اهالی فرهنگ و هنر باید به همان نحو گذشته از آنجا استفاده کنند و خدمات را قطع نخواهیم کرد."


متن بالا سخنان علی جنتی وزیر سابق وزارت فرهنگ و ارشاد است که در جمع خبرنگاران هرمزگان عنوان شد،صحبت هایی که بعد از بازگشت این سیاستمدار به تهران، به دست فراموشی سپرده شد.فرهنگسرای طوبی به عنوان تنها مکان مهم فرهنگی شهر در دست خصوصی است و چندی پیش برای اجرای تاتر،مبلغ قابل توجه ای از یکی از گروه های فعال هرمزگانی دریافت کرد.

مدتی است که تنها پلاتو تخصصی شهر (آفتاب) هم از هنرمندان بابت اجرا و تولید آثار هزینه دریافت می کند،که همین موضوع تلنگری بود جهت نوشتن این مطلب کوتاه.

در واقع مکان های عمومی مثل کتابخانه ها،فرهنگسراها و موزه ها متعلق به عموم مردم است و دولت ها موظف هستند جهت ارتقا سطح فرهنگی جامعه "سوبسید هایی" برای این فضاها در نظر بگیرند.

نگاه یکسان اقتصادی به کارخانه و فرهنگسرا،اشتباه فاحشی است که متاسفانه مدیر فعلی اداره کل فرهنگ و ارشاد هرمزگان متوجه آن نیست،این تفکر باعث از بین رفتن شکل های متنوعی از هنر می شود،هنری که هدفش فروش و جذب مخاطب نیست که در تاتر از آن به عنوان تجربی یا آزمایشگاهی نام برده می شود، در سینما به نوعی دیگر به آن "معناگرا گفته می شود.یا در هنر تجسمی در شکل متفاوت تری با "هنر مفهومی" روبرویم.

سه مثال بالا در جهان امروز باعث دگرگونی ها فکری زیادی شده اند،آثاری که اندیشه را به گیشه ترجیح داده اند.و هدف تولید شان جذب مخاطب به هر قیمتی نیست.عملکرد مدیران و معاونین اداره کل ارشاد هرمزگان اما نشان داده که شناختی از هنر روز ندارند و تنها راه برون رفت از مشکلات را خصوصی سازی می دانند.

با خصوصی سازی فضاهای ناچیز فرهنگی در هرمزگان در حال از بین رفتن هنر اندیشه محور هستیم و صد افسوس که بسیاری از هنرمندان همین استان بدون تحلیل شرایط موجود همراه و بازوی مسولین هستند.

احسان رسول اف یک تاجر یا یک عاشق هنر؟




سال ها پیش با ورود احمد نادعلیان به جزیره هرمز و نوع نگاه مشخصی که داشت تعداد زیادی از هنرمندان ساکن هرمزگان بدون تحلیل شرایط ،در وضعیتی قرار گرفتند که بعدها نه تنها حواشی زیادی را به بار آورد بلکه آسیب های جبران ناپذیری هم به جزیره بکر هرمز وارد کرد که در مطالب قبلی همین کانال توضیح داده شده است.

چند سالی است شخصی به نام "احسان رسول اف"در بین هنرمندان هرمزگانی شروع به فعالیت کرده است،او پسر دکتر جلال رسول اف است که از او به عنوان شاخص ترین چهره بانکی ایران یاد می کنند.

احسان با حمایت از گروه های موسیقی و همچنین تهیه کنندگی دو فیلم مستند در مورد هرمز با نام های "فرش به روایت خاک" و "زار خاک" فعالیت هایش را آغاز کرده است او همجنین نشان داده که به بخشی(رومانتیسم) از آثار ابراهیم منصفی هم علاقمند است و حمایت های مالی مشخصی از آثار مرتبط با این ترانه سرای هرمزگانی در برنامه های خود دارد.

آنچه که جای نگرانی است جهت دهی فکری است که این سرمایه دار علاقمند به هنر به صورت مستقیم و غیر مستقیم به هنرمندان جنوب میدهد.

برخی از تحلیل گران رومانتیسم رو ضد روشنگری می دانند،با نگاهی به آثاری که احسان رسول اف از آنها حمایت کرده است به این نکته پی می بریم که او در پس ذهن به دنبال هنری است که من او را "هنر کافه ای" یا " هنر شیک" می دونم.این موضوع ادامه دارد ....


نکته آخر و مهم:برخی از دوستان به صورت محفلی صحبت هایی را مطرح می کنند که به نظرم بسیار آسیب زا است،من علاقمند به گفتگو چه رودرو و چه مکتوب هستم،رفتارهای هیجانی و توهین آمیز بی شک هیچ چیز را تغییر نمی دهد.به تفکر یکدیگر احترام بگذاریم.همه قرار نیست شبیه هم باشیم.

فلسفیدن و ترسی که وجود ندارد.



بهشب عباسی


تیودور آدورنو فیلسوف،جامعه شناس و موسیقی شناس مطرح آلمانی و از چهره های اصلی مکتب فرانکفورت در سن 15 سالگی به واسطه یکی از دوستان خانوادگی شروع به خواندن آثار،هگل،کانت،مارکس و بلوخ می کند و در سن 21 سالگی رساله ش را درباره ی "پدیدارشناسی هوسرل"به پایان می رساند و مدرک دکترا را دریافت می کند.


شاید همه ما  در نوجوانی بارها این جمله را شنیده باشیم"این همه کتاب نخون دیوونه می شی" یا "از صادق هدایت نخونید آخرش خودکشی می کنید" این ترس گذشتگان نزدیک ما از چیست؟آیا ترس از فهمیدن بود؟یا ترس از تغییر؟

آنچه مشخص و نامشخص است فاصله ای است که بنا به دلایل نامعلوم بین انسان،فلسفه و مطالعه در جامعه ما دیده می شود،ترس از بردن کلمه "فلسفه" ترس از "پرسشگری" ترس از "تغییر" هنوز اما به شکلی نو در جامعه جوان ما وجود دارد،چیزی هم مفهوم ترس پدران و مادران مان اما به صورتی امروزی تر.

بارها در گفتگوها و نشست ها مختلف (که این روزها به واسطه فعالیت هایم  در آنها حضور دارم) اگر فردی به صورت جدی در خصوص کتاب یا مکتب های هنری،بحثی را مطرح می کند به دو شکل توسط دوستان هم سن و سال ش طرد می شود،اول او را به "ادای روشنفکران" در آوردن تشبیه می کنند و دوم با نرمش بیشتری او را این گونه نصیحت می کنند "بابا ول کن این جیزها رو"

"فلسفیدن" اساسن امر ترسناکی نیست،کما اینکه اگر شما امروز به واسطه ذوق خود با چکش و چوب شروع به ساخت یک میز ساده بکنید، بی شک همان روز "نجار" نمی شوید اما نجاری کرده اید.ورود به فلسفه در آلمان صد سال پیش برای یک نوجوانی شبیه آدرنو چیزی بود شبیه علاقه خانواده ایرانی به فوتبالیست شدن فرزندش.

 در پایان یک تجربه شخصی ،امروز صبح در حال خواندن مقاله ای بودم از "ریچارد پتیگرو" با عنوان چرا از مرگ می‌ترسیم؟ همان لحظه متوجه تغییری در خودم شدم،اینکه چند سال پیش چقدر از کلمه "مرگ" و مباحث پیرامون آن گریزان بودم  اما امروز بسیار راحت در خصوص این مفهوم مطالعه می کنم و این تغییر برای من بسیار مفید بوده است، که به واسطه مطالعه به دست آماده است.

"هنر غمگین"



بهشب عباسی


«کسانی که برای اوقات خوش گذشته، مویه می‌کنند، به چیزهایی که دوست دارنند، دست یابند اشاره می‌کنند و نمی‌توانند احساس بدبختی شان را نه تسکین دهند و نه خاموش کنند.» آلبر کامو


هنر و ادبیات در  آثار هنرمندان ساکن هرمزگان بیشتر مواقع در وضعیت "نوستالژی" سیر می کند،از ترانه های ابراهیم منصفی،تا مستندهای منصور  نعیمی از برخی اشعار سعید آرمات تا نقاشی های احمد کارگران  و عکس های مرتضا نیک نهاد. که در فرصتی بهتر با ذکر نمونه به آن خواهیم پرداخت.

من فکر می کنم سوالاتی که می تواند فضای گفتگو را از زاویه تعصب(که بیشتر در حول ابراهیم منصفی دیده می شود) به سمت اندیشه ببرد،لازمه وضعیت حال هنر ماست،برای نمونه از سه نسل از هنرمندان این جغرافیا در این متن نام برده شده ،با این حال می شود خیلی از آثار هنرمندان این خطه را از این زاویه بررسی کرد.اما سه سوال برای شروع گفتگوهای احتمالی.


چه چیز هنرمند را در شرایط مقایسه قرار می دهد؟

این گذشته گرایی به دنبال هنر درمانی برای خود خالق اثر است؟

آیا احساس گرایی شدید،اندیشه را به انزوا می برد؟