آقای احسان خان نفیسی ما را دعوت کرده اند به یک بازی وبلاگی،در این بازی قرار است هر فرد وبلاگ نویس خاطره ای از جزیره هرمز را بازگو کند؛حالا اگر کنار این خاطره یک عکس هم باشد که چه بهتر.
این روزها بازی های وبلاگی مثل سابق مورد استقبال وبلاگ نویسان قرار نمی گیرد،اما از آنجایی من معتقد به ایجاد شور و نشاط و پویایی در وبلاگ های بندری هستم.در این بازی شرکت کرده و از دیگران هم می خواهم که کمی کودک شوند و در این بازی ها فعال شوند،والا چیزی ازشان کم نمی شود.
از شما چه پنهان که من روز اولی که وارد بندرعباس شدم،یعنی مرداد 1370 پدر خدا بیامرز مرا با خود به اسکله شهید حقانی برد،_آن روزها اسکله برای پاهای کوچک من خیلی بزرگ بود_ تا سوار قایق تفریحی شویم و در اطراف یک دوری بزنیم،آسمان صاف و دریا بسیار آرام بود،من برای اولین بار دریا می دیدم،قایق می دیدم،کشتی سوخته آن زمان هنوز غرق نشده بود یادش بخیر.
خلاصه سرتان را درد نیآورم،شاید الان باید بروید تو فیس بوک و لایک بی خودی بزنید،ما با این قایق تا اطراف هرمز هم رفتیم،البته من الان هیچ تصویر خاصی از این صحنه یادم نیست،شایدم هم قشم بوده،دقیق خاطرم نیست.موقع برگشت وقتی خواستیم از قایق پیاده شویم دریا کمی عصبانی بود،نزدیک بود بیفتم تو آب که پدر مرا هل داد روی اسکله و خودش افتاد در دریا،خیلی ترسیدم و شروع کردم به گریه تا اینکه پدر کمی شنا کرد و آمد روی اسکله.
از آن روز بود که من از سفرهای دریایی بسیار هراس پیدا کردم و در این چند سال هم که دوستان نزدیک من هر روزه به بهانه های مختلف به هرمز می روند،من شبانه به لب ساحل بندرعباس می روم و از دور به چراغ های روشن این جزیره زیبا دوردست خیره می شوم.
دعوت شدگان:رادیو منا، لاتیدان،راز سر به مهر،از سرزمین های جنوبی.
بهشب جان امیدوارم بزودی از هرمز چراغ های روشن بندرعباس را ببینی
مم نون از شرکتت تو این بازی و شریک کردن ما تو خاطره ات!
من در این قاعله دعوت نشده ام. اما به رسم مینابی ها میهمان نا خوانده خواهم بود.که میهمان حبیب خداست
فکر نمی کردم شرکت کنی سید.حالا که امدی خوش آمدی
فراخوان کمک برای آزاد سازی همیار محیط بان هرمزگانی
نوشتم سر بزن