بهشب

یادداشت‌ها

بهشب

یادداشت‌ها

آدم و حوا در خیابان مجاور هتل ۵ ستاره هرمز بندرعباس می خوابند.


دوستی به من گفت تو که این همه وبلاگ می نویسی،بیا یه ثواب کن در مورد این پیرزن و پیرمردی که کنار خیابان پشت هتل هرمز زندگی می کنند یه مطلب بنویس،شاید فرجی شد یک سازمانی به این بندگان خدا کمکی کرد.من هم گفتم چشم، دیروز به سراغ این دو اشرف مخلوقات رفتم و گفتگوی کوتاهی با آنها انجام دادم که در زیر می خوانید.

قبل از آن فقط بگویم که این زن و مرد مدت هاست که در خیابان زندگی می کنند.در خیابانی که کمی آن طرف تر دفتر استاندار و فرماندار است.در ضمن همین جوری جهت اطلاع بگویم که یک اتاق یک تخته در هتل هرمز بندرعباس شبی 89 هزار تومان است و خوردن یک شام مفصل در بالای برج میلاد تهران 169 هزار تومان./عکس ها از محمد رضا مسندانی

 

ببخشید شما و این خانم اینجا در کنار خیابان زندگی می کنید؟

 

زندگی در این دنیا بی غم نباشد**** اگر باشد بنی آدم نباشد

بله من نگهبانی می کنم از وسایل این پیمانکاری که این جا دیوارهای خور را درست می کند،و این پیرزن هم سه سالی هست که اینجا زندگی می کند.

 

چند سالشه این خانم؟ خانواده یا فامیلی نداره؟

 

این خانم اسمش "شوکت ک" 56 ساله اهل کردستان است،این طور که من فهمیدم سی سال پیش با شوهرش و دو تا بچه هاش میره مشهد زیارت که شوهرش تو حرم ولش می کنه و با بچه ها فرار می کنه.این زن بدبخت هم از آن موقع به بعد همه شهرهای ایران را داره می گرده شاید بچه هاش رو پیدا کنه.هیچ کس مادر زاد این جور بدخت و بیچاره نبوده.

 

چرا با خودش حرف می زنه؟مشکل خاصی داره؟

 

آره متاسفانه مشکل روحی پیدا کرده؛البته معده درد هم داره،من منتظرم صاحب کار پولم رو بده که برم براش دارو بخرم.

 

یعنی همه زندگی این خانم اینجاست؟ برای نظافت چی کار می کنه؟

 

آره دیگه شما یه نگاهی به این درخت بنداز همه وسایلش را آویزان کرده.برای حمام که می رفت "گرمابه نوح" که اون هم تعطیل شده.



 

من می تونم باهاش حرف بزنم؟

 

آره اما زیاد حواسش نیست که تو چی می گی.اون فقط حرف های خودش رو میزنه؛بیشتر کسانی را نفرین می کنه که وسایلش را دزدیدند.

 

سلام مادر جان میخواستم چند دقیقه باهاتون حرف بزنم شاید تونستم کمکی بکنم؟

 

(بعد از یک خنده از روی تاسف که انگار می خواهد به من بگوید تو هم مثل بقیه،فقط حرف می زنی و هیچ کمکی از دستت بر نمی آید) کمک نمی خوام؛فقط بگو وسایلم ندزدند،پیک نیک من رو ندزدند تو خیابان اذیتم نکنند.من تا حالا هفت بار وسایل عوض کردم.میرم تو بازار حمالی می کنم بعد مردم آزار ها وسایلم رو می دزدند زندگی می دزدند و اذیتم می کنند.

.من می خوام برم بازار الان می خوام برم پول یخ شب را در بیارم.هوا گرمه شبا تشنگی هلاکیم.

 

خب انگار زیاد از من خوشش نیومد پدر جان درسته؟

 

نه بابا خیلی زن مومن و خوبیه اما از بس اذیتش کردن از همه دلگیره،فقط به من اعتماد داره این بنده خدا تنهاست تو این شهر اگر بتونی براش کار بکنی ثوابش خیلی زیاده.

 

این شرکت برای خود شما هم هیچ مکانی برای خواب و استراحت در نظر نگرفته؟

 

نه پسرم منم اینجا موقتم، این شرکت هم دو ماه دیگه کارش تموم میشه و من می مونم این شوکت خانم.

 

نظرات 6 + ارسال نظر
اشکت چهارشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 04:39 ب.ظ

بهروز جان .برای اولین قدم .من فردا مقداری وسایل مصرفی براش میبرم.

ممنون

محمدرضا اقدسی مینابی چهارشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 06:14 ب.ظ http://sharji.us

کار خوبی کردی بهشب جان.نخسته

فرشته مرگ چهارشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:29 ب.ظ

سلام .........

لی چهارشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:16 ب.ظ http://leee.us

پست تلخ و دردناکی بود

لاتیدان پنج‌شنبه 26 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:56 ق.ظ

درود

درود

هما یکشنبه 29 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:10 ب.ظ

موی جون آدم سیخ ابوت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد