این گروه فعالیت خود را از سال 1386 آغاز کرد و در جشنواره های بسیاری توانسته جوایزی را دریافت کند،در این آلبوم ترانه هایی از ابراهیم منصفی، علی رضایی شریف،رضا غریب زاده،غلام وکیلی توسط حسین رستمی آهنگسازی و تنظیم شده است.
حسین گردین نوازنده برجسته گیتار باس به عنوان نوازنده مهمان این گروه را یاری کرده است.
نکته مهم:این گروه از هنردوستان ارجمند خواهش کرده است برای حمایت از این هنرمندان عزیز از کپی کردن این آلبوم خودداری کنید.
سال 1370 به بندرعباس آمدم. آن زمان کودک دبستانی بودم که با اشتیاق سعی میکردم هر نوشتهای را بخوانم، همیشه خواندن دیوار نوشته ها برای جالب بود. روی دیوار بعضی از محله ها؛ بزرگ نوشته شده بود "تیپ تنگ ممنوع" آن سال ها اگر کسی شلوار "لی" میپوشید احتمال داشت توسط اشخاصی که تفکر سنتی داشتند مورد تمسخر قرار گیرد؛ با چشمان خودم چند نمونه درگیری و دعوا به همین دلیل در مرکز شهر مشاهده کردم.
در بخشی از بیانیه چند هنرمند هرمزگانی که چندی پیش منتشر شد با مطلب جالبی روبرو شدم که من را یاد همان جمله معروف "تیپ تنگ ممنوع" انداخت. به نقل از بیانیه:[در حالی که دست و بال هنرمند را برای انعکاس صدای جامعه به بند کشیدهایم ، کشتی های غارتگر فرهنگ با شوها و شبکه هایشان در خانه ها آشیانه کردهاند. به موها و مدل ها و چهرههای جوانان در خیابان نگاه کنید تا بدانید ویران ساختن یک جامعه نه با موشک ها و بمبهای بزرگ که با برچسبها و سست کردن هویت ها شکل می گیرد] پایان نقل.
این که ما درک جامع و درستی از جامعه و نسلهای بعدی خود نداریم باعث میشود که به مسائل این چنین نگاه کنیم. ایراد گرفتن شما به مدل مو و پوشش جوانها از آن حرفها بود که باعث تعجبم شد. شاید جمله ی "ما در یک دهکده جهانی زندگی میکنیم" را شنیده باشید. در این دنیا که با سرعت عجیبی هر روز مدرنتر میشود؛ جوانان شهری کوچکی در جنوب ایران علاقمند به تقلید از خواننده یا بازیگر مورد علاقهشان هستند و مدل مو یا لباس پوشیدنشان شبیه فلان بازیگر میشود؛ امروزه این واقعیت اشکالی دارد؟ شاید شما از این نوع لباس پوشیدن و مدل مو خوشتان نمی آید، درست مثل همان کسانی که از "شلوار تنگ" متنفر بودند. حالا اگر از فردا جوانان اروپایی شروع کردند به پوشیدن کندوره و لنگ! ، و دختران اروپایی به شکل زنان قاجار ابروهایشان پیوندی شد تکلیف چیست؟ ما تهاجم فرهنگی کرده ایم؟و آنها بی هویت می شوند؟ .آیا می شود شعر و نمایش نامه پست مدرن نوشت اما عین حال در توهم آن بود که بیگانگان در حال عوض کردن مدل موی جوانان ما هستند؟ پس فرهنگ مان دارد به یغما می رود.
نکته:با قسمت های زیادی از این
بیانیه موافقم و با قسمت هایی از آن هم به شدت مخالفم؛اگر حوصله ای بود
دوباره می نویسم.مطالب این وبلاگ زیاد بلند نمی شود.
اگر سوالی هست در کامنت ها پاسخگو هستم./نقاشی از Alan Ebnother
دیروز عصر ۵ آبان با دوست خوبم ـ محمد رضا مسندانی ـ تصمیم گرفتیم یه برنامه زمین پاک دو نفره برگزار کنیم،یک منطقه کوچک از ساحل را در نظر گرفتیم و با طناب دور تا دورش را مشخص کردیم.
ساحل به شدت کثیف شده بود و بیشتر زباله ها،پلاستیکی بودند.ما دو نفر فقط تصمیم داشتیم همین یک منطقه را تمیز کنیم.
محمد رضا عکاسی هم می کرد،منم سوژه بودم.در این عکس اگر به پشت سر من خوب دقت کنید،متوجه می شوید چقدر پلاستیک در ساحل رها شده.
در آینده سعی می کنیم از این برنامه های کوچک و جمع و جور برگزار کنیم،شما مخاطب های عزیز این وبلاگ هم می توانید با ما باشید.به امید زمین پاک
تکیه زده بود به صندوق صدقات و به خیابان،ماشین ها،نور چراغ ها و آدم های نگاه می کرد،غروب شلوغی بود،دوستم گفت: بهروز، این پسره که اینجا نشسته دزد صندوق صدقات که البته کارش را ظهر انجام می ده.
چند دقیقه ای به پسر خیره شدم به نظر می آمد چند روزی است که حمام نرفته، لاغر بود و گرسنه ،نمی تونم 100 درصد بگم که اعتیاد داشت، بیشتر که خیره شدم احساس کردم خیلی آشنا است،شبیه چند نفر بود که من می شناسمشون،وقتی به او نزدیک شدم و چند ثانیه ای چشم در چشم به هم نگاه کردیم،متوجه شدم که چقدر شبیه خودم هم هست.
نکته:نمی دونم عکاس این عکس کیست؟ کسی دچار سوتفاهم نشود این پسرک خسته که خواب است،پسر مطلب بالا نیست.