دیروز عصر رفتم دنبال دوست خوبم ـ همایی ـ بعد با هم رفتیم ساحل دریای پارک غدیر بندرعباس،بعد از دو ساعت پیاده روی تصمیم گرفتیم روی شن های ساحل بنشینیم،هما شروع کرد به درست کردن یک مجسمه شنی و من تصمیم گرفتم که کمکش کنم،وقتی کار ساخت مجسمه تمام شد،من شروع کردم به جمع آوری زباله های دور و اطراف،که این بار هما تصمیم گرفت به من کمک کند.
انفسکم
اهوم
ما رو هم ببر....
پایه ام
جالبه
اجرای نمایش سه نخ آخر