"ابراهیم پشتکوهی" در بروشور نمایشاش تاکید کرده تا مراسم زار را ایرانی و تعلق به خطه هرمزگان معرفی کند از همین رو استدلالهایی هم ارائه کرده است، اما در مواجهه با نمایش آنچه دیده میشود نمایشنامهای انگلیسی از شکسپیر است که تلاش شده تا در قالب آئین زار روایت شود.
وی همچنین در بروشور نمایش آورده است که نباید یک آئین را یکسره به آفریقا نسبت دهیم و نشانههای ایرانی آن را سراسر از روی تصادف بدانیم. با مطالعه بروشور نمایش و با توجه به جغرافیای محل سکونت گروه اینگونه تداعی میشود که اجرای نمایش نگاهی به نمایش «تنها سگ اولی میداند چرا پارس میکند مکبث» قرار است نمادی از یک آئین سنتی و اصیل در قالب یک نمایش ایرانی باشد که تلاش دارد هویت این آئین کهن ایرانی را که در حال فراموشی و نسبت دادن آن به سرزمینهای دیگر باشد را بازیابی کند، اما این اتفاق در حوزه اجرا هرگز رخ نمیدهد و در واقع نوعی دوگانگی در این میان رقم خورده است که تماشاگر را در یک سرگردانی ماهیتی نسبت به اصل اثر قرار میدهد.
در نمایش "تنها سگ اولی میداند چرا پارس میکند مکبث" نمادها و نشانههای آئین زار در خدمت یک نمایشنامه و داستان شناخته شده برای مخاطبان به نام مکبث قرار میگیرد و کارگردان تلاش دارد تا از ظرفیتهای مراسم آئینی زار برای یک داستان کلاسیک بهره گیرد.
این درحالیست که هیچکدام از نمادها و نشانههای مراسم زار نه تنها جایگاهی در این نمایشنامه ندارند، بلکه حتی در تطابق این نمادها با تم نمایشنامه و داستان هم نمیتوان به اشتراکاتی دست یافت.
انتخاب این نمایشنامه به عنوان بستری برای اجرای مراسم زار نخستین گام اشتباهی است که پشتکوهی برداشته و تضاد و تعارض میان آنچه که در بروشور نمایش نوشته با اجرا و داستان هم این مقوله را تشدید میکند.
پشتکوهی با انتخاب یک داستان خارجی و تاکید بر استفاده از نامهای شخصیتهای نمایشنامه، یک فضای غیر ایرانی را تصویر کرده است اما در طول اجرا او از هرمزگان به عنوان جغرافیای نمایش یاد میکند و هیچ ارتباط مستدل و منطقی تا پایان اجرا میان این دو برقرار نمیشود. در عین حال بازیگران به نوعی سرگردانی میان اجرای سنتی از مراسم زار و بازی در یک نمایشنامه کلاسیک با نوع دیالوگها و روایتهای خاص خود سرگردان هستند و نمیتوان تفکیکی میان این دو فضا و ساختار اجرایی قائل شد.
این مساله نمود عینیتری در نوع پوشش و طراحی لباس بازیگران دارد و به لحاظ زیباییشناسی بصری هم این معضل مانع بزرگی سر راه ارتباط تماشاگر با اثر میشود و ارتباط نامتجانسی را رقم زده است.
در واقع از جزئیترین اجزا و عناصر تا کلیترینها و همینطور ساختار متن و اجرا نمیتوان ارتباطی میان این دو مقوله پیدا کرد و به هیچ عنوان نمایشنامه ظرفیت پذیرش و پتانسیل این تلفیق را ندارد؛ اما پشتکوهی اصرار داشته تا این دو ظرف و مظروف را در هم بنگجاند و نتیجه آن شده که نه زاری وجود دارد و نه مکبثی و در عین حال نوعی درگیری مکبث در باد جن عاید تماشاگر میشود. در خوشبینانهترین حالت ممکن میتوان روح و یا ظاهری از مکبث را در اجرایی نمادین از مراسم زار دید.
با تاملی کوتاه بر جنبههای بصری، تصاویر و قابهای نمایش میتوان خلاقیتها و تواناهایی زیادی از این کارگردان را که با همکاری و بازیهای توانمند بازیگران عجین شده دریافت کرد. وی در این نمایش موفق شده با بهرهگیری از کوچکترین و سادهترین عناصر همچون رنگ (و بدون استفاده از تونالیتههای متنوع آن) تصاویر بدیع و درخشانی را رقم بزند و قابهای متنوعی برای اجرایش بسازد و نگاهها را به شدت درگیر خود کند.
بیتردید پشتکوهی کارگردان خلاقی است و ظرفیتها و تواناییهای زیادی دارد، اما نوع بهرهگیری از این توانائیها در این نمایش به فرجام مطلوبی نمیرسد.
نمایش «تنها سگ اولی میداند چرا پارس میکند مکبث» سرشار از نمادها و نشانههای آئین زار همچون لباس سفید، باد کافر و مسلمان، اسطورهها و خیزران و ... است که اتفاقا برای تماشاگر ایرانی ناشناخته است و با توجه به ایرانی بودن و کهن بودن آن، برای تماشاگر ایرانی جذاب مینماید و معرفی این مراسم و اجزا و عناصر آن به تماشاگر میتواند جذابیتهای زیادی را برای او در پی داشته باشد که البته به دلیل تنیده شدن این مراسم در یک داستان نامربوط بهرهبرداری لازم از مراسم زار صورت نگرفته و تنها بر ابهامات تماشاگر در زمینه درک و دریافت مراسم افزوده است.
اگر پشتکوهی تلاش دارد تا در زمینه معرفی و زنده نگهداشتن مراسم زار قدم بردارد، با شناختی که او از این آئین دارد، میتواند با انتخاب داستانها و بسترهایی که پتانسیل لازم برای اجرای این مراسم را داشته باشد گام بزرگی در معرفی و شناخت این آئین کهن بردارد.
لینک اصلی مطلب.اینجا