بهشب

یادداشت‌ها

بهشب

یادداشت‌ها

با لحن بچه ها بخونید

دیروز صبح ساعت 10رسیدم بندر،نیم ساعت بعدش سر کار حاظر شدم.عصر به دیدن دوستان پایه ام رفتم و یک ساعت هم لب دریا بودم،ساعت11 شب خسته راهی خانه شدم وقتی به خانه نزدیک شدم،چنان شوقی داشتم که مپرس دلم برای مادر تنگ شده بود برای رختخواب برای اتاق.

نظرات 3 + ارسال نظر
حسین رزده یکشنبه 13 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 12:44 ب.ظ

سلام به همه سر زدی ورفتی
مثلا ما رفیق پایتیم خیرسرم

موسا دوشنبه 14 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 12:23 ق.ظ http://zehneziba.blogsky.com/

سلام شیطانم
این روزها که خارج از مرز گرممان بودی پست به پست میهمانت بودم. می خواندمت و می دانستم کجا چه می شود.احساس می کنم جای پدر خالیست یا در نوشته هایت یا در...

خوب باش

بردی از یادم.دادی بر بادم.با یادت شادم

روح اله بلوچی دوشنبه 14 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 07:23 ق.ظ http://www.parparook.blogsky.com

رفیق پایه -سه پایه -چار پایه
اینا همگی تو رو دوس دارن

مخلص .ارادت.روح مهربون و معتقد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد