دیروز صبح ساعت 10رسیدم بندر،نیم ساعت بعدش سر کار حاظر شدم.عصر به دیدن دوستان پایه ام رفتم و یک ساعت هم لب دریا بودم،ساعت11 شب خسته راهی خانه شدم وقتی به خانه نزدیک شدم،چنان شوقی داشتم که مپرس دلم برای مادر تنگ شده بود برای رختخواب برای اتاق.
سلام شیطانم این روزها که خارج از مرز گرممان بودی پست به پست میهمانت بودم. می خواندمت و می دانستم کجا چه می شود.احساس می کنم جای پدر خالیست یا در نوشته هایت یا در...
سلام به همه سر زدی ورفتی
مثلا ما رفیق پایتیم خیرسرم
سلام شیطانم
این روزها که خارج از مرز گرممان بودی پست به پست میهمانت بودم. می خواندمت و می دانستم کجا چه می شود.احساس می کنم جای پدر خالیست یا در نوشته هایت یا در...
خوب باش
بردی از یادم.دادی بر بادم.با یادت شادم
رفیق پایه -سه پایه -چار پایه
اینا همگی تو رو دوس دارن
مخلص .ارادت.روح مهربون و معتقد