بهشب

یادداشت‌ها

بهشب

یادداشت‌ها

آیا من همان دزد صندوق صدقات بودم؟




تکیه زده بود به صندوق صدقات و به خیابان،ماشین ها،نور چراغ ها و آدم های نگاه می کرد،غروب شلوغی بود،دوستم گفت: بهروز، این پسره که اینجا نشسته دزد صندوق صدقات که البته کارش را ظهر انجام می ده.

چند دقیقه ای به پسر خیره شدم به نظر می آمد چند روزی است که حمام نرفته، لاغر بود و گرسنه ،نمی تونم 100 درصد بگم که اعتیاد داشت، بیشتر که خیره شدم احساس کردم خیلی آشنا است،شبیه چند نفر بود که من می شناسمشون،وقتی به او نزدیک شدم و چند ثانیه ای چشم در چشم به هم نگاه کردیم،متوجه شدم که چقدر شبیه خودم هم هست.

نکته:نمی دونم عکاس این عکس کیست؟ کسی دچار سوتفاهم نشود این پسرک خسته که خواب است،پسر مطلب بالا نیست.

نظرات 3 + ارسال نظر
مملی چهارشنبه 5 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 05:43 ب.ظ

شاید....

نجیبه فرهادداد جمعه 14 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 01:07 ق.ظ http://www.nots.blogfa.com

شاید او نباشد اما به گمانم سایه ای از اوست...
مطالبتون زیبا و قابل تاملند
شاد و همواره سالم باشید.

رضا فتحی مقدم دوشنبه 17 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 10:59 ق.ظ http://rrama.blogfa.com

سلام بردل کنک دوست داشتنی ام بهروزجان این عکس دل منو آتیش زد(پسرک خیابانی ) تبریک میگم نگاه ریز بین ومو شکافانه ای داری ازاینکه دردجامعه ات را لمس میکنی میترسم ...............

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد