بهشب

یادداشت‌ها

بهشب

یادداشت‌ها

برگ های خشک شعری از ژاک پره ور

آه که چقدر دوست دارم تا به یاد آری

آن روزهای خوش را که با هم دوست بودیم

زندگی آن روزها روشن تر بود

و خورشید گرم تر از امروز.

برگ های خشک جاروب شد

خاطرات و افسوس ها نیز

و باد شمالی آن ها را با خود برد

به شب سرد فراموشی

می بینی فراموشش نکرده ام

آوازی را که به ما می ماند.

با هم زیستیم

تویی که مرا دوست می داشتی

و منی که ترا دوست می داشتم.

اما زندگی،کسانی را که عشق می ورزند

جداشان می کند از هم

گر چه بسیار آرام و

بی هیچ خش خشی

و دریا از ساحل بر می دارد

ردپای عاشقانی که با راه خویش رفتند.

نظرات 2 + ارسال نظر
امان دوشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:44 ق.ظ http://taaghormozgan.mihanblog.com/

ومن زیبا می شوم به رد تمام حس وحال اساطیری ساحل و دریا
بی هیچ گوشه کنایه ای از کنارم با تعارف عشق گذشتی ....راستی خدا نگهدار

جغد بندری پنج‌شنبه 14 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:28 ق.ظ

چه حرف های
چه شعرهایی...

اوووووووووووو ببین کی اومده اینجا.بزن زنگ رو.خش هوندی
----------------------------------------------------------------------------------
شعر هم اگر باشد که چه بدتر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد