بهشب

یادداشت‌ها

بهشب

یادداشت‌ها


اول صبحی می خواستم چند تا سکه ته جیبم رو بندازم تو صندوق صدقات که متوجه شدم یه فرد معتاد با ادب با دو تا سیم سیاه با صندوق درگیره،گویا ایشان در حال در آوردن رزق و روزی خود از این صندوق آبی رنگ بود.

من:ببخشید آقا یه لحظه اجازه بدید من سکه بندازم تو صندوق.

آقای معتاد: بفرمایید (مکث کوتاه) این صندوق های جدید کار رو سخت کردن

من: آره منم متوجه شدم.

آقای معتاد:کلن زندگی برا امثال من سخت ترم میشه با این وضعیت،امروز صبح بعد دو هفته تونستم حمام کنم،گشنم شد. گفتم 500 تومان اگر از تو صندوق در بیاد برم یه کیک و نوشابه بخرم.

من:این جا خیابان اصلی،نمی ترسی بگیرنت؟

آقای معتاد: نه بابا آمار مامورهای این منطقه رو دارم،تو این ساعت اول صبح یا سر چهار راه ها ایستادند یا یه جایی پیدا کردند و دارند چرت اول صبح می زنند.

گفتگو با محمد سایبانی و محسن کمالی


به گزارش هرمزگان نیوز، بهروز عباس دشتی در مصاحبه ای خواندنی که هفته نامه ارمغان بندر منتشر کرده نوشت:

مدتی پیش بازار کارگزاری بندرعباس، شاهد یک اجرای نمایش مخفی بود که به گفته صاحـــب اثر، نوعی پرفرمـــــنس آرت محســوب می شود. این نمایش توسط محمد سایبانی طراحی شده و محسن کمالی و جواد انصاری آن را همیاری می کردند. این اثر که نامش «براده های آدم» بود، در جمعه بازار فروش پرندگان اجرا شد و گفتمان های متفاوتی در سطح جامعه را بوجود آورد. محمد سایبانی در این اثر، بندی به گردن دو شخصیت دیگر انداخته و در میان بساط پرنده فروشان شروع می کند به فروختن انسان، آن هم به قیمت ناچیز 365 هزار تومان. این اقدام باعث اعتراض مردم حاضر در بازار می شود و آنان پلیس را در جریان این موضوع قرار می دهند. ماموران نیروی انتظامی چون از موضوع بی خبر بودند، این سه بازیگر را برای مدت کوتاهی بازداشت می کنند و پس از ساعتی این سه شخصیت هنری استان آزاد می شوند. به بهانه اجـــرای این اثـــر و حرف و حدیث های پس از آن، گفتگویی انجام دادیم با محمد سایبانی و محسن کمالی که در ادامه می خوانید.

چرا با اینکه می دانستید اجرای این اثر مشکلات خاص خودش را به دنبال دارد، دست به عملگرایی زدید؟

محمد: برخی مواقع امر واجبی پیش می آید، مثلا آنها که وارد جنگ می شوند احتمال می دهند که کشته شوند اما وارد جبهه می شوند و تاریخ به ما نشان داده افرادی هم هستند که با پای خودشان روی مین می روند، من هم گمان می کنم الان لازم است چند نفر در این میدان مین بدوند. ما هم کاملا آگاه بودیم و به دوستانم گفته بودم خوشبینانه ترین اتفاق برای ما این است که بازداشت شویم.

محسن: من به حقوق حیوانات احترام می گذارم و چند سالی است که برای دفاع از حیوانات فعالیت می کنم، با پیشنهاد آقای سایبانی وارد این اثر شدم و احتمال می دادم که اتفاق های خاصی رخ دهد.

این اثر یک تفاوت بزرگ با دیگر آثار نمایشی داشت و آن هم حضور مخاطب های عام بود که دانش زیادی از هنر نداشتند در ضمن در اوایل اجرا یکسری درگیری های لفظی بین شما و مخاطب ها پیش آمد. چرا با وجود این اتفاق ها، کار خود را ادامه دادید؟

محمد: یکی از رویکردهای هنر جدید بردن اثر به فضاهای اجتماعی است، خیلی از تئوریسین ها در بیانیه های خود اعلام می کنند که اجرا در نگارخانه ها و سالن ها نه مخاطب لازم را دارد نه تاثیر مستقیم را در دل جامعه، به هر حال ما هنرمندان در برخی موارد باید برای کیفیت دادن به ظرفیت های اجتماعی هزینه بدهیم و ما قصد داشتیم که تاثیر گذاری مستقیم داشته باشیم با مخاطب عام.

محسن: در واقع در این گونه اجراها هر مخاطب یک رسانه است. از شروع اجرا تعداد زیادی از مردم با موبایل از ما فیلم می گرفتند،این برای ما خیلی ارزش داشت که مردم نسبت به فروش انسان عکس العمل نشان می دادند. بی شک بعد از اجرا که آنها بفهمند ما برای حمایت از حیوانات به آن مکان آماده بودیم تلنگری در ذهنشان زده می شود.

شایعه فروش انسان دهان به دهان در کل هرمزگان چرخید، هنوز خیلی ها نمی دانند که شما در حال اجرای یک اثر هنری بودید. آیا برنامه خاصی برای آینده و اجرا در همان مکان دارید؟

محمد: عصر اجرا از یک نفر شنیدیم که می گفت مردی در بازار کارگزاری دو کودک افغانی را می فروخت، به هر حال این نوع اجراها روایت های خاص خودش را نیز به دنبال داشت و مردم با ذهن قوی خود، داستان را پردازش می کردند و جالب بود که در تمام روایت هایی که شایعه شده بود به نوعی با فرد ظالم برخورد می کردند. کاری که ما توانستیم بکنیم اطلاع رسانی مجازی بود اگر چه در همان جمع فردی فریاد زد که ای مردم اینها برای حمایت از حیوانات اینجا آمدند. البته خبر این اجرا در سایت های حمایت کننده از حقوق حیوانات در سراسر دنیا منتشر شد از استرالیا تا کانادا و آفریقا اما متاسفانه رسانه های داخل پوشش مناسبی ندادند اگر این اتفاق در پایتخت رخ می داد نشریات هرمزگان از سایت های کشور کپی برداری و در نشریات محلی منتشرمی کردند.

محسن: در عرض چند ساعت این خبر در سراسر شهر پخش شد و من از کسانی این خبر را شنیدم که فکرش را نمی کردم. هر چند ما در حین اجرا و تا مدتی پس از آن نتیجه کار را ندیدیم اما بعد از رسانه ای شدن ماجرا خیلی ها موضوع را فهمیدند و بازخورد مثبتی داشت.

تا حالا بارها پیش آمده که به دلیل کم آشنایی مامورین نیروی انتظامی با هنر، رفتارهای مناسبی با هنرمندان صورت نگرفته، این مشکل برای شما هم چنین بود؟

محمد: البته برای ما اتفاق خاصی نیفتاد و رفتار مامورین با ما خوب بود بخصوص وقتی متوجه شدن ما هنرمندیم، من قبل از این هم برای اجرای خیابانی بازداشت شده بودم و در تمام دنیا این اتفاق ها می افتــــد به هر حال وقتی هنرمند شرایط روزمــــره یک جامعه را برهم می زند منتظر یک برخورد هم هست.

محسن: من زیاد با هنر نمایش آشنایی ندارم اما رفتار نیروی انتظامی طبیعی بود.

خیلی از کسانی که درگیر هنر جدی هستند، عکس العمل خاصی نسبت به این اجرا نداشتند. فکر می کنید چرا؟

محمد: خب ما اجرا کننده کار بودیم، بهتر است از کسانی که انتظار دارید به قول خودتان عکس العمل خاص نشان دهند بپرسید، این خبر توسط علاقمندان حقوق حیوانات در سراسر کشور مورد حمایت قرار گرفت و برخی از هنرمندان هنر جدی هم پس از این اجرا شروع کردند به معرفی آثار خودشان.

آقای کمالی شما چند سالی است که در حوزه محیط زیست و دفاع از حقوق حیوانات فعالیت می کنید، برنامه های آینده تان چیست؟

محسن: این روزها ما در حال ثبت یک تشکل محیط زیستی با عنوان «بنیاد سبز گیان مهر» هستیم تا فعالیت های خود را به شکل رسمی تری دنبال کنیم. البته پیش از این هم به صورت مناسبتی فعالیت هایی داشته ایم؛ مثلا ما دو سال است که برای آگاهی مردم در خصوص عوارض خریدن ماهی قرمز در عید نوروز در سطح شهر بروشور پخش می کنیم. موضوع جدیدی هم که در حال انجام آن هستیم، جلوگیری از تلف شدن آهوهای جزیره هرمز است که البته در بخش اول در حال کامل کردن تحقیقات خود هستیم. در ماه آینده قصد داریم آماری جمع آوری کنیم از سگ های جزیره هرمز؛ زیرا که به نظر می آید دشمن اصلی این آهوهای زیبا، سگ های گرسنه ای هستند که توسط صاحبان خود رها شده اند.

برخی از کسانی که فروش پرنده یا حیوانات دیگر را انجام می دهند، از همین راه کسب درآمد می کنند.آنها به غیر از این کار شغل دیگری ندارند. تکلیف این افراد چیست؟

محمد: ما تلاش داریم که این افراد را به اندیشیدن دعوت کنیم، انتظار نداریم که آنها از هفته دیگر کار خود را رها کنند، برای برداشت ایده آل های خودمان که اجرا نکردیم من حتی امکان شکست را هم بررسی کرده بودم و بیش از هفت بار قبل از اجرا به این مکان رفته بودم.

محسن: در خصوص مشکلات مالی و شغلی ما در بحث گیاه خواری هم خیلی با این سوال برخورد می کنیم و خیلی ها می گویند اگر همه گیاه خوار شوند کلی امکان شغلی در دامداری ها از بین می رود و تعداد زیادی بیکار می شوند. به هر حال از آنجایی که به حیوان به شکل کالا نگاه می شود، به نظرم شغل غیر اخلاقی است. امیدوارم که هیچ کجای دنیای حیوانی خرید و فروش نشود. 

گفتگو با ماشین تولید هنر(محمد سایبانی)



محمد سایبانی را نمی شود تنها بازیگر تئاتر دانست،او می گوید:"بزرگترین شهوت بازیگر تئاتر تجربه کردن است.پس نقاشی می کشد،عکس می گیرد،مجسمه می سازد و ساز می زند." من به شوخی نام او را "ماشین تولید هنر" گذاشته ام.در تمام اتفاقات هنری این استان رد پایی از محمد سایبانی وجود دارد.او عاشقانه خودش را در اختیار فرهنگ و هنر گذاشته است.یک گفتگو کوتاه با او انجام دادم به بهانه اجرای عموم دو نمایش از گروه تئاتر تی تووک./عکس حسن بردال


در استان هرمزگان این برای اولین بار که یک گروه تئاتر آثارش را به صورت "رپوتوار" برگزار می کند.کمی در خصوص این اصطلاح توضیح می دهید؟

 

وقتی یک گروه در یک دوره زمان خاص کارهای تولید شده را به اجرا بگذارد.

 

با توجه به تجربه 15 ساله در هنر هرمزگان،چه کارهایی برای جذب مخاطب به سالن های تئاتر انجام داده اید؟

ما تجربه های مختلفی انجام داده ایم،اما مهمترین شکل تبلیغات خود مردم هستند.من یک مثال دارم که می گویم:تماشگر واقعی کسی است که برای دومین بار بلیط بگیرد و به سالن بیاید.دلیل اصلی اینکه مخاطب غیر هنرمند از سالن ها فاصله گرفته است،نبود اجرای مداوم است.

 

خیلی جزیی تر اگر بگویید برای این دوره چه نوع تبلیغاتی را در نظر گرفته اید؟

از طریق رسانه ها،بیلبورد و البته فضای مجازی که خیلی هم موثر است.

 

آیا تئاتر "تنها سگ اولی...." دچار تغییرات کلی شده است؟

من فکر می کنم مخاطب یک اتفاق تازه را می بیند،با توجه به اجرای عموم در تهران نمایش تغییر کرد و به پختگی رسیده است.

 

در مورد راه یابی گروه تی تووک به فستیوال تئاتر آوینیون فرانسه کمی توضیح یدهید.

 

یک فرصتی پیش آمد که بعد از سال ها دوباره به جشنواره فجر برویم و آن جا کار ما دیده شود،ما سال ها تو این شهر کار کردیم و حالا در حال دریافت نتایج این تمرینات و سخت کوشی ها هستیم.در واقع حضور در این فستیوال(اگر مشکل خاصی پیش نیاید.) برای ما یک کلاش آموزشی است.من دوست داشتم که دیگر گروه های هرمزگانی هم در فستیوال حضور داشتن.این یک امر عادی است که هنرمندان در کل دنیا یه سرزمین های یکدیگر بروند و تئاتر اجر کنند.

 

نگاه و عملکرد گروه تی تووک روز به روز حرفه ای تر می شود،دلیل این روند رو به رشد را در چه می بینید؟

 

شاید دلیل اصلی این باشد که ما بیشتر به خودمان سخت می گیریم و احساس می کنیم که باید رشد کنیم و این تلاش است که به چشم می آید.

 

خیلی راحت و بدون سانسور جواب بدهید.عملکرد انجمن نمایش هزمزگان را چگونه ارزیابی می کنید؟

 من محمد سایبانی با این همه سال فعالیت در حوزه تئاتر الان نمی دانم انجمن نمایش در چه وضعیتی است که بتوانم تحلیل کنم.

گفتگو کمتر خوانده شده با حسام نقوی در مورد ابراهیم منصفی


حسام الدین نقوى متولد سال 1332‌ در بندرعباس است درسال 1355‌ در رشته جامعه شناسى از دانشگاه تهران فارغ التحصیل شده است وبین سالهاى 58‌ تا 61‌ درساخت بیش از ده فیلم درمورد هرمزگان براى گروه فرهنگ و ادب شبکه دو با حسن بنى هاشمى همکارى نزدیک داشته است. کمى دیر وقت بود به همراه عبدالحسین رضوانى(عکاس) به خانه حسام الدین نقوى رفتیم. خیلى آرام وخوش رو به سوالات من پاسخ مى‌داد، خودم را میان خاطرات مردى مى‌دیدم که سالها براى هنر و ادبیات استان تلاش کرده است، یداله شهرجو( ‌شاعر) در دست نوشته اى، حسام الدین نقوى را این گونه معرفى مى‌کند: دردانه و وارسته، انسان خطه جنوب و هرمزگان که عمر خویش را بر سر این  مهم نهاده است. بى گمان "حسام الدین نقوى" محقق، اندیشمند و داراى روح جستجو گرى است  که لحظه اى از تلاش بى وقفه خویش فروگذار نیست.


           

آشنایى شما با ابراهیم منصفى برمى گردد به چه دوره اى از زندگى تان؟

-من از هفت سالگى درتاترى که کارگردانش عموى من بود با ابراهیم آشنا شدم او نقش یک زن را بازى مى‌کرد بعد درسالهاى نوجوانى هم با عمو به سراغش مى‌رفتیم تازمانیکه دانشجو شدم و رابطه ما خیلى صمیمى تر شده بود و من علاقمند ترانه هایش بودم البته ما یک دوست مشترک درآن دوران داشتیم  (حسن بنى هاشمى کارگردان هرمزگانىکه منصفى در فیلم هایش بازى مى‌کرد و من هم در موقع ساخت تعدادى از فیلم ها حضور داشتم. بعد از این که دانشگاه راتمام کردم از سربازى فرار کردم و منصفى سه ماه به من پناه داد ما باهم زندگى مى‌کردیم.


چه سالى بود؟        
        

- چندماه قبل از انقلاب 57‌ بود.بعداز انقلاب هم شروع کردیم به فعالیت درعرصه موسیقى که‌ آقاى پاکدامن هم بودندوما تا سال هاى آخر عمر منصفى باهم بودیم وکار موسیقى مى‌کردیم.


ساز گیتار را از منصفى یاد گرفتید؟

-نه این ساز رابه خاطرعلاقه اى که به ابراهیم داشتم انتخاب کردم اما مدرس من آقاى پاکدامن بودند.



 درخصوص وکالت آثار هنرى ابراهیم منصفى که گویا برعهده شما گذاشته شده است کمى توضیح دهید؟



-اوهمیشه در صحبت هایش مى‌گفت که بعداز فوت من شما مى‌توانید آثار را منتشر کنید، همیشه نسخه اى از آثار را دراختیار دوستان نزدیک مى‌گذاشت،یادداشت کتبى هم نوشته بودو وکالت آثار رابه ما داده  بود. آثار اوبه دوبخش ترانه هاى ضبط شده وشعر هایش تقسیم مى‌شود،معمولا شعرهایش را تحویل زنده یاد حسن کرمى مى‌دادوکارهاى موسیقى را تحویل من،خودش آدم سهل انگارى بودونظم نداشت بعداز فوت اش بیست نوار از آثارش داشتم که بعضى ها را خودش  تنها خوانده بود وبقیه راباهم گروهى خوانده بودیم.


نشر ماه ریز بعضى از این ترانه هاى خوانده شده را منتشر کرد؟

-بله سال 84‌  تعدادى از همان ترانها توسط نشر ماه ریز منتشر شد البته ازاین نوارهاکه دراختیار من بود دوتا آلبوم هم در سوئد منتشر شد به اسم "ترانه هاى رنج" و"زندگى" البته من مستقیم دخالتى درانتخاب این ترانه ها نداشتم به همین دلیل در صدد هستم چند آلبوم دیگر هم با انتخاب خودم منتشر کنم هرچندکه کیفیت آثار پایین است.


آلبوم منتشر شده در سوئد با اجازه شما بود؟آیا درآمدى که از فروش به دست آمد دراختیار خانواده منصفى قرار گرفت؟


- بله خودم  آثار را دراختیار شان گذاشتم ، زحمت انتشار این ترانه ها به گردن آقاى عقیلى و کانون هنر بودودرآمد حاصل ازآن هم در اختیار بنده قرارگرفت که به خانواده منصفى رسانده شد، این آلبوم ها سال هاى 76‌ تا 78‌  منتشرشد.


 چطوره کمى درمورد دنیاى ادبیات منصفى گفتگو کنیم؟

- بله تابه حال چهارکتاب از این شاعر منتشر شده  مجموعه شعر "مروارید ساحل" که سال 43‌ منتشر شده  که کارهاى خام منصفى در دوره جوانى است. "رنج ترانه ها" و "گفته هاى ناگفته" مجموعه شعرهاى نو وکلاسیک این شاعر که توسط "حسن کرمى" گردآورى شد، رنج ترانه ها با سرمایه حسن بنى هاشمى منتشر شد و دیگر کتاب ها را خودم سرمایه گذارى کردم، بعدازفوت حسن کرمى کتابى که منتشر کردیم "بومى سرودهاى رامى" بودکه کار بسیار سختى بودکه  نتیجه خوبى هم داشت و الان هم در شرف تجدید چاپ است.


آقای نقوی خیلى از شعرهایش هم منتشر نشده تکلیف این آثار چیست؟

-خیلى از آثار در دسترس حسن کرمى نبودند که ما گردآورى کردیم ،مدتى پیش رفتیم روستایى که ابراهیم در آن زندگى مى‌کرده درآنجا بیش از سى شعر جدید ازاین شاعر پیدا کردیم. درحال حاضر مجموعه شعرهاى منصفى با نام "زیباترین انتخاب شعورم، همه شعرهاى من" را آماده چاپ داریم این کتاب چهارصد صفحه است، با چند نشر معتبردرتهران صحبت کردم اما استقبال نکردند به خاطر اوضاع بد کتاب وچاپ،بالاخره با نشر استاد به توافق رسیدیم که تا چند روزآینده قرارداد را امضا مى‌کنیم.

کتاب دیگرى که آماده چاپ است در مورد زندگى ابراهیم است  که از کودکى تا فوت این هنرمند را بررسى مى‌کند، در این کتاب چند روایت از زندگى این شاعر هرمزگان دیده مى‌شودکه یکى ازآنها نوشته خود منصفى است به نام "شرح حال" و روایتى هم توسط من نوشته شده است. کتاب دیگرى هم هست که درآن عکس هاى این هنرمند به همراه شعرهایى که براى او سروده شده اند ،البته در این کتاب چند داستان کوتاه ومقاله هایى هم دیده مى‌شوندما اسم این کتاب راگذاشته ایم "زخم هزار ترانه"


منصفى از بازیگران تئاتر وسینماى هرمزگان هم مى‌باشد دراین بخش از هنر چقدر جدیت داشت؟

- اوکار جدى تاتر انجام نداده بود علاقمندب ه نقش هاى کمیک بود اما شناخت خوبى از ادبیات نمایشى مدرن جهان داشت. اما در سینما درسه فیلم سید حسن بنى هاشمى بازى کرد، در فیلم نهنگ جایزه بهترین بازیگرى را از جشنواره فیلم هاى کوتاه استرالیا گرفت،فیلم هاى دیگرش"کالنگ هایم را دوست  دارم" و "برکه خشک" بود.


 چقدر فقر منصفى را سهیم مى‌دانید درمطرح نشدن دنیاى شعرش در زمان خودش؟ چون که دراین استان محافل حرفه اى ادبى برگزار نمى شده ومنصفى مجبور بوده در مسیر تهران و بندرعباس در حرکت باشد؟


- در آن دوره دنیاى شاعران شهرستانى وقتى شکل مى‌گرفت که به مرکز سفر مى‌کردند، منصفى هم در زمان خودش آثار ش مرتب درنشریات معتبر همان زمان از جمله فردوسى و خوشه چاپ مى‌شد.


نبود پشتکار و هدفمند بودن هنرمندان جنوب چقدر در عدم موفقیت شان سهم دارد؟


- مشکل اصلى هنرمندان ما غم نان است، هنرمندان مدت زیادى ازعمرشان را براى رفع مشکلات مالى زندگى شان صرف مى‌کنند.هنر و ادبیات بخش جنبى زندگى شان است. به همین دلیل نمى‌توانند رشد کنند ومطرح شوند.

 بى شک دنیاى ترانه هاى منصفى توانسته مخاطبان بیشترى را داشته باشد شاید دلیلش فضاى عاشقانه باشد اما من معتقدم بیشتر آثار هر چند که رومانتیک است اما در آنها صداى درد جامعه و  محرومیت هاى استان هم شنیده مى‌شود نظر شما چیست؟


- یکى از قوى ترین جنب هاى  هنرى ابراهیم ترانه هایش است، این آثار از احساسات عمیق انسانى برخوردار است اوشناخت زیادى داشت ازفرهنگ، مردم وخرد جمعى و خاطرات نهفته تاریخى ما، که این ها را به صورت خیلى نو بیان کرده است هرمزگان رامى شود در ترانه هایش لمس کرد.

 چقدر عشق دوران جوانى به دخترى به نام آمیس (سیما)رادر خلق ترانه ها سهیم مى‌دانید؟


- آمیس وسارا انسان‌هاى واقعى وعشق هاى زمینى بودند که بعد ازمدتى بیشتر جنبه سمبلیک پیدا مى‌کنندهرچندکه جز خاطرات این شاعر هستند.


 گاهى اوقات من فکر  مى‌کنم تمام این احساسات متعلق به یک نفر نیست،منصفى فوق العاده کلمات  راکنار هم مى‌چیند.


-بله مخصوصا کارهایى که به گویش بستکى ومینابى خوانده است بعضى ازدوستان بستکى مى‌گویند: ما تا به حال کسى را ندشتیم که  با این لحن وظرافت برایمان شعرى سروده باشد.


 چه مدت بستک بود؟


- ازسال 55‌ که استخدام آموزش وپرورش شد تاسال 72 ‌ که کنارش گذاشتند.


 چرا کنارش گذاشتند؟


- پایش شکست و مدت 5‌ ماه نتوانست به کلاس برود، هزینه درمانش هم زیادبودکه دوستانش آقایان دکتر رکنى وفرشید فرهت او رابه شیراز بردند براى درمان و ... .

 گویا منصفى سفرى به اسپانیا داشتند؟ علاقمندبه مهاجرت بودند؟


- سال 59‌ باخواهرش  به اسپانیا رفت و قرار بود  ما هم به آنها بپیوندیم اما نشد البته این یک سفر تفریحى بود. بله منصفى دوست داشت که مهاجرت کند اما شرایطش فراهم نبود ایشان چند بار به دبى رفتند براى کار که بعداز مدتى برمى گشتند. درنوجوانى با دوستانش تصمیم مى‌گیرد به دبى فرار کندکه خانواده ها متوجه مى‌شوند وآنهارا در بندرخمیر مى‌گیرندوبه خانه برمى گردانند.



 ملودى هایى که منصفى مى‌زند تحت تاثیر موسیقى کجاست؟


- ده تا از ملودى ها برگرفته از موسیقى آمریکا لاتین وترانه هاى قدیمى ایران است اما بقیه ساخت خودش است او به موسیقى کلاسیک اروپا وموسیقى هند علاقمند بود. اودر زمان مدرسه به گفتنه خودش میز را دهل مى‌کرده و ترانه هاى "نصرک" ترانه سراى قدیمى هرمزگانى را براى هم کلاسى هایش مى‌خوانده،  این سوز وغمى که در صداى اوست از پدر بزرگش به ارث برد.

پدر بزرگ ابراهیم نوحه خوان بود و شروند هم مى‌خواند که این موضوع درآثار ابراهیم هم خیلى تاثیر گذاشته است.

 رابطه منصفى با شاعران مطرح زمان خودش چگونه بود؟


- درست است که مى‌گویند شعر منصفى تاثیر گرفته از شاملو است اما او رابطه بسیار خوبى با اخوان ثالث داشت وگه گاهى در کافه نادرى تهران همدیگر را ملاقات مى‌کردند.


در برنامه‌اى که ماه پیش براى منصفى برگزار کردید پیشنهاد تاسیس بنیاد منصفى را دادید این پیشنهاد در شرایط کنونى چقدر عملى است؟


- بعداز فوت ابراهیم خیلى تلاش کردیم اما هردفعه به در بسته خوردیم.


 من فکر مى‌کنم دنیاى هنر منصفى آنقدر گسترده باشدکه ما هم در استان حداقل جایزه اى به نام ابراهیم منصفى داشته باشیم مثل جایزه گلشیرى در داستان و یا گلستان در عکاسى.


- بله همین طور است منصفى را چه قبول داشته باشیم چه نداشته باشیم جز تازیخ هنر و ادبیات ما است و جایگاه دارد پس مى‌توان چنین برنامه هایى را برایش درنظر گرفت.


 خانواده منصفى درحال حاضر کجا زندگى مى‌کنند؟


- همسرش به همراه دخترانش در روستاى ایلود بستک زندگى مى‌کنند پسرش بنیامین هم که درکودکى فوت کردند، البته مادر ابراهیم مرتب به آنها سر مى‌زند.


 بعداز فوت منصفى دایره اطرافیان او به انزوا مى‌روند و نمى توانند با نسل بعد رابطه خوبى پیداکنند چرا؟


-بعداز انقلاب ما تامدتها در بهت وحیرت بودیم جنگ شد وبعداز آن هم جایگاه یا فضاى خاصى براى فعالیت نبود ازسال 70‌ به این طرف هم که فضا کمى بازتر شده بودنسل جدید موج ادبیات پست مدرن رابه خودآوردند وشکافى بین این دونسل به وجودآمد وکسى یا کسانى نبودندکه این حلقه ها را به هم ربط بدهند هرچندکه حالا دیگر آن تب وتاب ها کمتر شده و هنرمندان در سنین مختلف به هم نزدیکتر شده‌اند.


 به غیر از زحماتى که براى ادبیات مکتوب استان کشیده‌اید همه مى‌دانندکه شما سال هاست ساز گیتار رامى نوازید اما دراین چندسال اخیر اجرایى درمکان عمومى ازشما ندیده ایم؟


- من فقط به کارهاى ادبى علاقمندم از آنجایی که مرحوم حسن کرمى هم وصیت کرده که آثارش را من ارایه کنم وقتم را بیشتر براى کارهاى این عزیزان مى‌گذارم. هرچند که دوست دارم آثار دیگر هنرمندان هم نظم و ترتیبى به خودبگیرد ما باید ادبیات مکتوب استان راغنى تر کنیم. یک کار مشترک باتعدادى از دوستان که امید است درآینده منتشر شود.که درخصوص شعر وادبیات استان است. درمورد موسیقى وساز گیتار هم خیلى شخصى ودر خلوت خودم کار مى‌ کنم وحرفه اى نیستم.

یک سوال شخصى، شما سال 55‌ از دانشگاه تهران رشته جامعه شناسى فارغ  التحصیل مى‌شوید وقتى به بندرعباس آمدید شغلى  پیدا کردید درخصوص رشته تحصیلى تان؟

- بله بیش از دوسال مسوول کارهاى پژوهشى جامع شناسى ومردم شناسى فیلم مستند"راه دور دریا" بودم. ساخت دوست عزیزم حسن بنى هاشمى ، محورهاى پژوهش هم مهاجرت، کشاورزى، اقتصاد و ماهیگیرى بود.


 الان این فیلم ها موجود است؟


- بله بعضى از قسمتهایش از صدا وسیما پخش شد خودم هم تعدادى از این فیلم ها را دارم.


 در حال حاضر چه شغلى دارید آقاى نقوى؟


- مشاور املاک، سال ها پیش هم در اداره کشاورزى کار مى کردم.


خیلى براى من جالبه که شما درحال حاضر هم تحصیلات تکمیلى خود را انجام مى‌دهید  چى شد بعداز این همه سال؟

- من خیلى به ادبیات علاقمندم چون که همسرم و فرزندانم درحال حاضر دانشجو هستند من هم بیشتر علاقمند شدم ونخواستم که عقب بمانم (باخنده.)


ازاین که این موقع شب مزاحم شدیم مارا ببخشید و ممنون از وقتى که دراختیار ما گذاشتید اگر حرف خاصى مانده بفرمایید؟


من فکر مى‌کنم هنرمندان باید به صورت تخصصى آثار منصفى را تحلیل ونقد کنند منظور از نقد هم صرفا تعریف وتمجید غیرواقعى  از ایشان نیست، شما هم خسته نباشید.


توضیح:این مصاحبه در سال مهر سال 1388 در نشریه صبح ساحل منتشر شده است.












              

گفتگو با مردی که از سال 1366 در پارک شهید دباغیان است.


این روزها حال و هوای پارک شهید دباغیان بندرعباس چندان خوش نیست،نه شور دارد نه نشاط،حتی چراغ های پارک هم افسرده اند و کم نور.در این بین اما مردی نشسته است به نام "رمضان علی نژاد" که از تابستان 1366هر عصر وسایل برقی کوچک، بازی کودکان را به وسط پارک می آورد.اگر چه حالا هم رمضان و هم اسباب بازی پیر شده اند اما هنوز هستند، هر روز عصر در پارک غمگین شهید دباغیان./عکس ها محمد رضا مسندانی

 

خوب آقا رمضان شغل اصلی خودت چیه؟


من کارگر فضای سبز شهرداریم و عصرها  یه سه ساعتی میام با این وسایل خودم رو سرگرم می کنم.

 

از چه سالی این کار را انجام می دی؟این وسایل مال کیه؟


من از تابستان 1366 هر روز عصر میام اینجا. این وسایل مال آقایی به نام پرویز بهادروند.

 

وضع کار چطوره؟الان بلیط چنده؟


الان ما بلیطی 300 تومان کار می کنیم.وضع کار خراب خراب این روزها که خبری نیست،شاید جمعه ها کمی شلوغ بشه.

 

من یادمه اینجا چند سال پیش خیلی شلوغ می شد،این بازی ها خیلی طرفدار داشت.چی شده که این همه خلوت شده؟


دستگاه قدیمی شدند وخوب کار نمی کنند،سرگرمی ها فرق کرده. دیگه بچه علاقه ندارن به این بازی ها.


 

چه خاطره جالبی داری تو این چند سال؟


خاطره زیادی ندارم،فقط بعضی موقع مردهای بزرگ با زن و بچه می آیند و به من می گن،که وقتی بچه بودند با این وسایل بازی کردند.

 

آقا رمضان خودت که بچه بودی چه بازی های می کردی؟


من زیاد بازی نمی کردم،فقط یه بازی بود اون هم "جیکو خوردن" بود.(تقریبا بازی شبیه تاب سواری).

آدم و حوا در خیابان مجاور هتل ۵ ستاره هرمز بندرعباس می خوابند.


دوستی به من گفت تو که این همه وبلاگ می نویسی،بیا یه ثواب کن در مورد این پیرزن و پیرمردی که کنار خیابان پشت هتل هرمز زندگی می کنند یه مطلب بنویس،شاید فرجی شد یک سازمانی به این بندگان خدا کمکی کرد.من هم گفتم چشم، دیروز به سراغ این دو اشرف مخلوقات رفتم و گفتگوی کوتاهی با آنها انجام دادم که در زیر می خوانید.

قبل از آن فقط بگویم که این زن و مرد مدت هاست که در خیابان زندگی می کنند.در خیابانی که کمی آن طرف تر دفتر استاندار و فرماندار است.در ضمن همین جوری جهت اطلاع بگویم که یک اتاق یک تخته در هتل هرمز بندرعباس شبی 89 هزار تومان است و خوردن یک شام مفصل در بالای برج میلاد تهران 169 هزار تومان./عکس ها از محمد رضا مسندانی

 

ببخشید شما و این خانم اینجا در کنار خیابان زندگی می کنید؟

 

زندگی در این دنیا بی غم نباشد**** اگر باشد بنی آدم نباشد

بله من نگهبانی می کنم از وسایل این پیمانکاری که این جا دیوارهای خور را درست می کند،و این پیرزن هم سه سالی هست که اینجا زندگی می کند.

 

چند سالشه این خانم؟ خانواده یا فامیلی نداره؟

 

این خانم اسمش "شوکت ک" 56 ساله اهل کردستان است،این طور که من فهمیدم سی سال پیش با شوهرش و دو تا بچه هاش میره مشهد زیارت که شوهرش تو حرم ولش می کنه و با بچه ها فرار می کنه.این زن بدبخت هم از آن موقع به بعد همه شهرهای ایران را داره می گرده شاید بچه هاش رو پیدا کنه.هیچ کس مادر زاد این جور بدخت و بیچاره نبوده.

 

چرا با خودش حرف می زنه؟مشکل خاصی داره؟

 

آره متاسفانه مشکل روحی پیدا کرده؛البته معده درد هم داره،من منتظرم صاحب کار پولم رو بده که برم براش دارو بخرم.

 

یعنی همه زندگی این خانم اینجاست؟ برای نظافت چی کار می کنه؟

 

آره دیگه شما یه نگاهی به این درخت بنداز همه وسایلش را آویزان کرده.برای حمام که می رفت "گرمابه نوح" که اون هم تعطیل شده.



 

من می تونم باهاش حرف بزنم؟

 

آره اما زیاد حواسش نیست که تو چی می گی.اون فقط حرف های خودش رو میزنه؛بیشتر کسانی را نفرین می کنه که وسایلش را دزدیدند.

 

سلام مادر جان میخواستم چند دقیقه باهاتون حرف بزنم شاید تونستم کمکی بکنم؟

 

(بعد از یک خنده از روی تاسف که انگار می خواهد به من بگوید تو هم مثل بقیه،فقط حرف می زنی و هیچ کمکی از دستت بر نمی آید) کمک نمی خوام؛فقط بگو وسایلم ندزدند،پیک نیک من رو ندزدند تو خیابان اذیتم نکنند.من تا حالا هفت بار وسایل عوض کردم.میرم تو بازار حمالی می کنم بعد مردم آزار ها وسایلم رو می دزدند زندگی می دزدند و اذیتم می کنند.

.من می خوام برم بازار الان می خوام برم پول یخ شب را در بیارم.هوا گرمه شبا تشنگی هلاکیم.

 

خب انگار زیاد از من خوشش نیومد پدر جان درسته؟

 

نه بابا خیلی زن مومن و خوبیه اما از بس اذیتش کردن از همه دلگیره،فقط به من اعتماد داره این بنده خدا تنهاست تو این شهر اگر بتونی براش کار بکنی ثوابش خیلی زیاده.

 

این شرکت برای خود شما هم هیچ مکانی برای خواب و استراحت در نظر نگرفته؟

 

نه پسرم منم اینجا موقتم، این شرکت هم دو ماه دیگه کارش تموم میشه و من می مونم این شوکت خانم.