بهشب

یادداشت‌ها

بهشب

یادداشت‌ها

دل نوشته جالب از رضا غریب زاده


تابستان 1372 رفتم توی گروه ابوذر و زیر دست استاد عبدالرضا بلوچ نزاد شروع کردم به آموزش دیدن.یادمه همون سالها بود که استاد بلوچ نژاد صحبت از شخصی می کرد به نام استاد مهدی عطایی.خیلی دوست داشتم ببینمش استاد بلوچ نژاد می گفت مهدی عطایی یک چیره دست در هنر، مخصوصا می دونه چطور حرکت کنه یا یک گروه رو چطور اداره کنه یادمه می گفت مهدی عطایی تئوریسین خوبی در تئاتره و شناخت خوبی روی هنرهای دیگه هم داره.سالها گذشت سال 1377 شد زمانی بود که مهدی عطایی رئیس انجمن نمایش بود.من 18 ساله شده بودم.یه روز عصر یه دعوت نامه از انجمن اومد دم در خونه ما برای من، یعنی رسما منو دعوت کرده بودن.بعد از خوندن دعوت نامه پایینش نوشته بود مهدی عطایی دریایی تازه ف...همیدم فامیل استاد عطایی دریایی هم توش هست مث آخر فامیل خودم.بگذریم برای اولین بار توی عمرم دعوت نامه رسما به نام من و برای من صادر شده بود.و به قول خودمون ....جشن شد.اونوقت بود که احساس آدم بودن .هنرمند بودن و روشنفکر بودم می کردم تا روز موعود مث کودکیم که قرار بود فرداش بریم مشهد شب خوابم نمی برد لحظه شماری می کردم.تازه فهمیدم که استاد عبدالرضا بلوچ نژاد چرا می گفت مهدی عطایی یک مدیر خوبه ، من متوجه شدم که اون آدما رو در هر سنی که باشن براش ارزش دارن سیاه وسفید/چپ و راست/بال و پایین براش مهم نیست. برا همین اون نامه رو به عنوان یک ارزش نگه داشتم و یه نسخه هم برای شما گذاشتم حتما بخونید...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد