شب است
سوسک های چشم قرمز در بلوار امام حسین در حرکتند
چقدرغریبی بندر
تنهایی عباس
من نیزه در دست،عابرم، روی پل هوایی
میان خون خشک شده چسبیده بر آهن و بوسه های خیس احتمالی
به فمنیست ها فکر می کنم.
به اسنکی که تازه عروس برای دامادش پخت می کند
به لباس های سفید و صورتی آخر شب
به خون سیاه تو بر پل عابر پیاده
و دست های بریده از مچ دختر بندری در خیابان راه آهن
راستی اسمش چی بود؟ الهام،لیلا،زینب،سیما،بهار،نگار...؟
تلخ بود...
آری
اسمش حسینه
پل راه آهن یه آواز غمگینه تو هوا