بهشب

یادداشت‌ها

بهشب

یادداشت‌ها

عاشقانه ی آب های آزاد/شعری تازه از ابراهیم پشتکوهی


به آن کلمه ی معصوم (    )

 

من و این چند کلمه عاشقانه کجا فرار کنیم

از دست این خیابان که سر رسالت پیچ می خورد به کجا فرار کنیم

دست انداز  چار دور میدان صادقیه این را خوب می داند

کسانی که سنگ اسکله را به سینه می زنند

خوب می دانند توفان دریا را تعطیل کرده است

این کلمات آخر عاشقانه را کجای دلم پنهان کنم

به کتانی و کفش چرک من نگاه نکنید

سفید بوده بوده روزی

قبل از دویدن از دربدری قبل از بی خبری    یا حسین!

این چند کلمه ی معصوم را لای دستمالِ مچاله پنهان کرده ام

از دست این باند کهنه

این سیستم تازه کار گذاشته توی ماشین های پراید دم قسط

که جارو برقی شده

عشق/ عاشق/ شهامت/ شاعر را یکجا می بلعد

در ورودی دانشگاه آزاد را عوض کردند

تا کلمات جنبشی گیج شوند

گاز اشک آور پخش شده لای این کلمات نامیرا

نه! از گلشهر تا دموکراسی تا دو هزار دنیا فاصله است

در این شهر چل تکه

که از گوشه عود مرشد و هوای مست روهنده

تا سیخ موهای ساسی شکاف است

شکاف است بین مردمش

معلوم است عاقبت ابرام

جوی خیابان و حال خراب است

در سلول های قارچ صورت اصغر چه آوازهای محزونی خوانده نشده ماندند

سرمان به هر روزه گی به زیتون به نیلی

گرم است

سوختگی روح را یادمان رفته

و آن کلمه ی معصومِ ممنوع فراموش می شود

در این شرایط شنیع

به چراغ تیر برقی که با لگد روشن می شود قسم تان می دهم در  غیاب نور

تا بدانید خاموشی مثل سرنگ های ریخته در کوچه فرهنگ چه فراگیر می شود

چه فراموشی تندی از سشوار و واکس می ریزد بیرون

کجای پیراهنم پنهان کنم این چند کلمه سودایی را

دُل و دیوار کاه گلی

حجله های بین خانه ما و خانه صدر

آب پاشی / بوی خاک

صدای دامن داغ قبل از ویرانی مجرد

بوی کلمه ی شهید

انار دانه های مادر احمد رجب

دهه شصت و درد دریدن پوست از عشق وطن

و تن پریده و پاره از ترکش و تانک

یا حسین فهمیده    همه پاک شده اند

تا شیشه از رگ های رام مغز ما رد شود و مویرگ چشم ها را گشاد گشاد گشوده کند

فقط نمی دانم چقدر می توانم این کلمه ی مضاعف را تا کجا به دوش

بکشم

بکشانمش ببرم بکارمش توی خاک دریا چطور است

طوری بکارمش که پلنگی سیاه شود یا نهنگی نترس

که درد را بکند ببرد به آبهای آزاد      آخ

نظرات 5 + ارسال نظر
کغار سه‌شنبه 28 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 09:19 ب.ظ

که درد را بکند ببرد به سرزمین لوار زده سینه ما اه

هادی چهارشنبه 29 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 01:07 ق.ظ

خیلی عجیب شبیه شعر آرمات است
درست شبیه شعر خیابان آزادی با همان زبان ولحن
گویا کپی همان شعربا مقداری بومی گرایی اسم ها
همین

ماهی بالی چهارشنبه 29 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 07:57 ق.ظ http://mahibali.blogsky.com

شعر گاویه که عقل رو شاخ می زنه

ایسا/تئاتریکال چهارشنبه 29 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 10:45 ق.ظ

زیبا اما کمی شخصی.برای فهمیدن شعر ابرام بعضی جاها شناخت باید داشت از نامهایی که به میان آمده. اما این فقط نظر شخصی است و نه نظر کارشناسی. در هر حال خوب بود و دست ابرام درد نکنه

فرشته مرگ چهارشنبه 29 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 10:26 ب.ظ

سلام

خیلی دلم گرفت واقا اخ
کجا پنهان کنم درد بومی بودن را
شایدکلمات کاشته شده ابراهیم لنجی شود به قدمت گشتی نوح و مارا ببرد باخود جایی که دیگر نیازی به پنهان کردن چیزی نباشد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد