بهشب

یادداشت‌ها

بهشب

یادداشت‌ها

خانه شهریاران جوان تعطیل موقت شد.

متاسفانه با دستور سرپرست سازمان فرهنگی و ورزشی شهرداری بندرعباس،خانه شهریاران تعطیل موقت شد و تا اطلاع ثانوی هیچ تشکل غیر دولتی حق فعالیت در این مکان را ندارد.

این سازمان به دلیل برگزار نشدن انتخابات جدید در خانه شهریاران،این تصمیم عجولانه را گرفته است که باعث مختل شدن برنامه های تشکل ها شده است.

در این اوضاع عجیب و غریب  و نا امنی های اخیر در بندرعباس،آقایان به جای راه اندازی مکان های فرهنگی و هنری و ترویج اخلاق و انسانیت به این شکل مکان های فرهنگی را تعطیل می کنند،شاید سرنوشت خانه شهریاران جوان  هم مثل فرهنگسرای سابق" شهید آوینی" و فرهنگسرای متروکه "دو راهی ایسنی " خرابی و تعطیلی دائمی باشد.این مطلب مرتضا نیک را بخوانید.اینجا


طرحی برای امنیت بندرعباس



به پیشنهاد وبلاگ سی سی یو این پست را می نویسم.
متاسفانه شهر ما جای امنی شده برای زورگیران؛وارد جزییات نمی شوم که ترس و استرسی زیادی وارد شود به مخاطبان وبلاگم،شاید مهمترین مشکل بیکاری و بی پولی باشد،اما انتشار کارهای فرهنگی و هنری در محله های جرم خیز و فقیر نشین می تواند موثر باشد و جرم و جنایت کمتر شود و جای خودش را به لطافت و دوستی بدهد.
طرح هم دارم برای محله های فقیر نشین،که اگر نیروی انتظامی تمایل داشته باشد به همراه دوستان اجرا می کنیم.
در آخر:از سکوت مجازی حمایت نمی کنم.



عکس هایی از مجسمه های در سایت احمد کارگران.اینجا

علی رحیمی عزیز،ما در سال 1389 هستیم.به خدا

 

جشنواره تاتر سوره در بندرعباس در حال اجر است،جشنواره ای که فقط برگزار می شود که بشود و هیچ هدف و اندیشه ای را دنبال نمی کند.سال هاست که در این فستیوال کارهای ضعیف برای تماشگران اجرا می شود،مخاطب هایی که اغلب آنها هم از خود شرکت کنندگان جشنواره هستند.

من مدت ها فکر می کردم که ضعف ها و سرهم بند کردن  این جور برنامه های فرهنگی به دلیل نبود تخصص در میان مدیران سابق حوزه هنری بوده است اما با توجه به ریاست دو ساله علی رضایی در این نهاد فرهنگی باز هم آثار ضعیف و سطحی و تاریخ گذشته به خورد تماشگر می دهیم.چرا؟

هدف اصلی این مطلب اما "علی رحیمی" است،شخصی که دیشب با اجرای نمایش "شب چهاردهم" باعث عصبانیت شدید من شد.علی رحیمی را به باد انتقاد می گیرم به عنوان سمبلی از یک تاتر مرده و پرت از دنیای امروز.

نا امید وارد سالن شدم،طراحی صحنه،لباس،نور پردازی و از همه بدتر باز هم صدای دهل،عود، ترانه ها و آواهای تکراری بومی را که شنیدم نا امید تر در صندلی فرو رفتم.به خودم گفتم چرا آمدم تو سالن؟چرا باید وقت بگذاری برای نمایشی که نه نویسنده اش شخصیت پردازی بلد است نه بازیگرانش تلاش می کنند،قالب های تنگ و تکراری پدران خود را بشکنند و نه کارگردانش می فهمد که کارگردانی یعنی چه؟

آقا علی رحیمی این بازیگران که عروسک شما نیستند که هر جور خواستی آنها را در صحنه دور بدهید،نکند شما هنوز در دهه شصت زندگی می کنید و من بی خبرم،شما در این نوع تاتر به دنبال چه می گردید؟ چرا خودتان تبدیل کرده اید به هنرمندان جشنواره پر کن؟چرا تا هر فراخوانی می بینید طی ده روز تمرین یک کاری سر هم می کنید و وارد جشنواره می گردید؟تا کی دلتان خوش است به به و تشویق و دوتا نیم سکه بهار آزادی؟

 کی می خواهید خودتان را بند این کلیشه ها رها کنید؟ خودتان حالتان به هم نمی خورد از این فضاهای تکراری و مصنوعی که به وجود می آورید؟تا چند سال دیگر باید همه بازیگران با بیان های غلو شده و ریختن سرکنگی های ریز و درشت تمرین بازیگری کنند؟انگیزه شما از انتخاب این متن های به عنوان نمایش نامه چیست؟

تو را خدا بیا با هم رو راست باشیم.علی جان به خدا الان سال 1389.بیا باهم بشینیم فعالیت های هنری این چند سال شما و گروهت را مرور کنیم.علی بیا یک سال کار نکن و بازیگرانت را تشویق کن به خواندن نمایش نامه و پژوهش در مورد تاتر روز.بیا به خودت قول بده بعد از یک سال یک تاتر "رئال" روی صحنه ببری، و خط بکشی دور هرچی دهل،تور،ناخدا،لنگ،جهله است.

من تند انتقاد کردم اما به خدا از روی دوستی است و برای پیشرفت ؛ روی صحبت من فقط با علی رحیمی نیست بلکه کسانی است که مدت ها به این شیوه تاتر کار می کنند.

 

مردم بلوار امام حسین بندرعباس و کمبود تفریح

بندرعباس هر روز بزرگتر می شود،چهره شهر فعلی هیچ شباهتی به ده سال پیش ندارد،تعداد زیادی از شهروندان به ساخت و ساز به حاشیه های شهر روی آوردند و آنهایی هم که در مرکز هستند  درحال ساخت و ساز دوباره می باشند.

خانواده ما سال هاست که در بلوار "امام حسین" زندگی می کند و در این چند سال اخیر جمعیت این منطقه بسیار زیاد شده است اما متاسفانه هیچ برنامه ای جهت رفاه حال این شهروندان دیده نمی شود.

ضرورت وجود سالن های تاتر،سینما و فرهنگسرای،شهربازی، فروشگاه های زنجیره ای و سالن های ورزشی به شدت احساس می شود.


یک شعر "دادا" تقدیم به روز خبرنگار

مترجم خوب آن صورت بیش از حد مهربان کمی عشق پا برای وارد بود
.
برو برو برو کلاه
پایین نکنید ، حداکثر قفل
.
فایل بهتر ترین فرستاد پیش نویس کوتاه لبخند خدا آبنبات نیست
خانه به خانه پول منتظر موقعیت مرکز ایالات متحده آمریکا واقعا سلام سلام بلند بالا
 
از دست داده بود فقط پردازنده توصیف شما
روزنامه نگار لا لا چون دوشنبه زندگی خالی میشن اسم پدر؟ حقیقت غم انگیز

میلیمتر کیلومتر اف بی آی سانتی متر

تعداد دفعات سازمان بهداشت